مجمع الذاکرین گلشن ولایت مشهد
تخصصی ترین جلسه آموزش مداحی به صورت ردیف خوانی
دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 14:37 ::  نويسنده : مهدی گلپایگانی

ای به جمع انبیا بالا نشین

حلقه اهل نبوت را نگین

خاتم تایید ادیان خدا

فتح باب عشق ختم المرسلین

از همه معشوقه ها معشوق تر

در میان عاشقان عاشق ترین

دلنوازی دلنوازی دلنواز

نازنینی نازنینی نازنین

یا محمد صاحب خلق عظیم

یا محمد رحمت اللعالمین

بر لبان تو تبسم دلربا

از زبان تو تکلم دل نشین

در سکوتت صد سخن حرف عمیق

در نگاهت نطقهای آتشین

می زنی خنده به روی بردگان

می شدی با مستمندان هم نشین

سنگفرش مرقد سرسبز تو

آسمان آبی عرش برین

می گذارد سر به خاک راه تو

تا رود معراج جبریل امین

هر که با پای دل امد سوی تو

شک ندارم می شود اهل یقین

تا ببینی خویش در آینه

می شوی محو امیرالمومنین

من کجا و مدح تو باید گذاشت

در کنار نام خوبت نقطه چین

حرف من این مصرع پایانی است

با نگاهت کن مسلمانم همین



دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 14:36 ::  نويسنده : مهدی گلپایگانی

از بام و در کعبه به گردون رسد آواز
کامشب در رحمت به سماوات شده باز
بت های حرم در حرم افتاده به سجده
ارواح رسل راست هزاران پر پرواز
کعبه زده بر عرش خدا کوس تفاخر
مکه شده زیبا دل افروز و سرافراز
جا دارد اگر در شرف و مجد و جلالت
امشب به سماوات کند خاک زمین ناز
از ریگ روان گشته روان چشمه ی توحید
یا کوه و چمن باز چو من نغمه کند ساز
دشت و در و بحر و برو، جن و بشر و حور
در مدح محمد همه گشتند هم آواز
هر ذره ی کوچک شده یک مهر جهان تاب
هر قطره ی ناچیز چو دریا کند اعجاز
جبرئیل سر شاخه ی طوبی چو قناری
در وصف محمد لب خود باز کند باز
جبرئیل چه آرد؟ چه بخواند؟ چه بگوید؟
جایی که خداوند به قرآن کند آغاز
خوبان دو عالم همه حیران محمد
یک حرف ز مدحش شده ما کان محمد

این است که برتر بود از وهم کمالش
جز ذات الهی همه مبهوت جلالش
رضوان شده دلداده ی مقداد و ابوذر
فردوس بود سائل درگاه بلالش
والله قسم نیست عجب گر لب دشمن
چون دوست ز هم بشکفد از خلق و خصالش
هرگز به نمازی نخورد مهر قبولی
هرگز، صلوات ار نفرستند به آلش
بی رهبریش خواهد اگر اوج بگیرد
حتی ملک العرش بسوزد پر و بالش
یوسف ببرد حسن خود از یادگر او را
یک منظره در خاطره افتد ز خیالش
این است همان مهر درخشنده که تا حشر
یک لحظه به دامن نرسد گرد زوالش
گل سبز شود از جگر شعله ی آتش
در وادی دوزخ فتد ار عکس جمالش
چون ذات خدای ازلی لیس کمثله
باید که بخوانیم فراتر زمثالش
ایجاد بود قبضه ای از خاک محمد
افلاک بود بسته به لولاک محمد

ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت
دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت
هم بام فلک پایگه قدر و جلالت
هم چشم ملک خاک قدم های سپاهت
عیسی به شمیم نفست روح گرفته
دل بسته دو صد یوسف صدیق به چاهت
دل های خدایی همه چون گوی به چوگان
ارواح مکرم همه درمانده ی جاهت
از عرش خداوند الی فرش، به هر آن
هستند همه عالم خلقت به پناهت
دائم صلوات از طرف خالق و خلقت
بر روی سفید تو و بر خال سیاهت
زیباتر و بالاتری از آنکه به بیتی
تشبیه به خورشید کنم یا که به ماهت
سوگند به چشمت که رسولان الهی
هستند به محشر همه مشتاق نگاهت
زیبد که کند ناز به گلخانه ی جنت
خاری که شود سبز در اطراف گیاهت
این نیست مقام تو که آدم به تو نازد
عالم به تو خلاق دو عالم به تو نازد


صد شکر که عمری ز تو گفتیم و شنیدیم
هر سو نگریدیم گل روی تو دیدیم
هرجا که نشستیم به بام تو نشستیم
هر سو که پریدیم به بام تو پریدیم
عطر تو پراکنده شد از هر نفس ما
هر گه به سر زلف سخن شانه کشیدیم
ز آن روز که گشتیم ز مادر متولد
از ماذنه ها روز و شب اسم تو شنیدیم
مرگی که به پای تو بود زندگی ماست
ماییم که در موج عزا عید سعیدیم
تا بودن ما نام محمد به لب ماست
روزی که نبودیم به احمد گرویدیم
آب و گل ما را که سرشتند ز آغاز
آغوش گشودیم وصالش طلبیدیم
ز آن باده که در سوره ی زیبای محمد
اوصاف ورا گفته خداوند چشیدیم
آن باده که از ساغر فیض ازلی بود
سرچشمه ی آن کوثر و ساقیش علی بود
روزی که عدم بود و عدم بود و عدم بود
نه ارض و سما بود نه لوح و نه قلم بود
تسبیح خدا در نفس پاک محمد
لب های علی هم سخن ذات قدم بود
روزی که گل آدم خاکی بسرشتند
آدم به تولای علی صاحب دم بود
از خاک قدم های علی کعبه بنا شد
او را نتوان گفت که نوزاد حرم بود
روزی که کرم بود دُری در صدف غیب
والله علی قبله ی ارباب کرم بود
بر قلب علی علم خدا از دل احمد
چون سیل خروشنده روان در دل یم بود
در بین رسولان که به عالم علم استند
نام نبی و نام علی هر دو علم بود
در جوف نبی دید نبی حمد خداوند
با نعت وی و مدح علی ذکر صنم بود
بالله تجلای نبی مطلع الانوار
والله تولای علی فوق نعم بود
خلقت چو خدا خالق بخشنده ندارد
خالق چو نبی و چو علی بنده ندارد

از خالق دادار بپرسید علی کیست
از احمد مختار بپرسید علی کیست
جز شخص علی شخص علی را نشناسد
از حیدر حرار بپرسید علی کیست
شمشیر به دشمن دهد و شیر به قاتل
از قاتل خونخوار بپرسید علی کیست
با دار بلا انس بگیرید و در آن حال
از میثم تمار بپرسید علی کیست
در غزوه ی بدر و احد و خیبر و احزاب
از تیغ شرربار بپرسید علی کیست
از نخله ی خرما و در و دشت و بیابان
از چاه و شب تار بپرسید علی کیست
از حجر و سعید ابن جبیر و ز ابوذر
از مالک و عمار بپرسید علی کیست
جز فاطمه کس محرم اسرار علی نیست
از محرم اسرار بپرسید علی کیست
بگرفت به کف جان و سر و جای نبی خفت
از آن همه ایثار بپرسید علی کیست
میثم چه در اوصاف علی گوید و خواند
جز حق نتواند نتواند نتواند



دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 14:34 ::  نويسنده : مهدی گلپایگانی

قطعه و مفرد


نام
گوش کن هفت آسمان در شور و حالی دیگرند
عرشیان و فرشیان نام محمّد می‌برند

 

رباعی و دوبیتی

 


مالک
محمّد وارث پیغمبران است
که او سلطانِ شهرِ دلبران است
به حق فرمود حق لایزالی
محمّد علت خلقِ جهان است

طنازی
ملَک را دیدنش باشد نیازش
خدا از عشق او در سوز و سازش
بخنداند دلِ انس و ملَک را
چو طنازی کند با چشمِ نازش

تماشا
دو چشمِ آمنه بر روی احمد
گره خورده دلش بر موی احمد
گهی خندان گهی محو تماشا
چو می‌بیند خمِ ابروی احمد

زیبا
جهان را حق به عشقش آفریده
وجودش کلِ هستی را خریده
بگویم از مه رویِ محمّد
کسی زیباتر از او را ندیده

 


اشعار عروضی


نور
عرش را آذین کنند و فرش را جارو زنند
تا که بر بالای شهلای نگار ابرو زنند
حوریان افتاده از تاب و ملائک لب خموش
قطره‌ای از آبِ کوثر بر سیه گیسو زنند
وه چه چشمانی، چه مژگانی، چه برقِ روشنی
پیش چشمش اختران چون ذره‌ای سو سو زنند
عرشیان در وقتِ دیدارش همه صف می‌کشند
عاشقان مدهوش و دم از ذکر الاّ هو زنند
از سماء پل نوری از سیاره‌های بی شکیب
تا حریم مکّه از شوق و شعف زانو زنند
کعبه دامن را گشوده، دل اسیر و منتظر
تا که هر چه زودتر بلکه صدای او زنند
                 از زمین و نه فلک آوای احمد می‌رسد
                 از همه ارکان هستی یا محمّد می‌رسد
با وجودش سینه‌ی محزون دلان مسرور شد
حقّ ز یومن خلقتش آخرِ به خود مغرور شد
چون خدا می‌خواست هر دم صحبتی با او کند
جبرئیل آمد برای وحیِ او مأمور شد
عاقبت شیطان که در چارم فلک ره می‌گرفت
از حریم آسمان اوّلین هم دور شد
هر چه ظالم بود در اقصی نقاط این زمین
لحظه‌ی میلاد احمد لال گشت و کور شد
طاق کسری بر خودش لرزید از مولود او
هر بتِ بی‌جان برای سجده‌اش مجبور شد
خستگان دیدند از مشرق به مغرب ناگهان
آسمان روشن شد و عالم سراسر نور شد
                 از زمین و نه فلک آوای احمد می‌رسد
                 از همه ارکان هستی یا محمّد می‌رسد
این پسر محمود و احمد، آخرین پیغمبر است
رحمت للعالمین است و وجودش اطهر است
او بشیر است و نذیر است و بود یاسین و نون
داعی و شمس است و بر هستی بسانِ گوهر است
جمله‌ی پیغمبران از او خبر آورده‌اند
او ابوالقاسم محمد، انبیاء را زیور است
هر خطِّ قرآن بود تعریفی از رفتارِ او
او خودش تفسیرِ هر حرفِ کتابِ داور است
در مقام او فقط این جمله‌ را گویند و بس
حق که چون نوری ست، او نورِ خدا را پیکر است
گر چه دین های زیادی پیروانی داشتند
دین او اسلام و از ادیان دیگر سر تر است
                 از زمین و نه فلک آوای احمد می‌رسد
                 از همه ارکان هستی یا محمّد می‌رسد

سریر
آمد به زمین صدای پژواک
ای اهلِ جهان ز غصه حاشاک
وقتِ غمِ بی کسی به پایان
اسلام بیاورید بی باک
با حبّ نبی جدا شوید از
هر ناله‌ی دنیویِ این خاک
چون آمده نوری از خداوند
دیگر نشود دلی ز غم چاک
بر دورِ سریرِ شَه نبوّت
صد جانِ فرشته گرمِ چالاک
بر سر درِ آن سریر با زر
بنوشته خط از مرکَبی پاک
این تخت نبوّت است احمد
لولاک لَما خلقتُ افلاک
*  *  *
آدم شده مستِ روی ماهش
ادریس دلش چو گردِ راهش
خضر است به مجلسش سخنران
داوود به مدحِ یک نگاهش
الیاس شده خمار و مدهوش
نوح است به کشتی پناهش
یونس نظرش به بحرِ‌ دیده
یعقوب قسم خورد به جاهش
موسی که عصا کنار انداخت
عیسی بخرد کمی ز آهش
پر آب چو زمزمِ خلیل است
از حاصلِ اسمعیل چاهش
یوسف بِبُرَد به تیغ دستش
از دیدن مژه‌‌ی سیاهش
*  *  *
هستی ز وجودِ او معطّر
پای قدمش هزار دلبر
لعلِ لبِ او به شکلِ یاقوت
نازِ نظرش، شکوهِ ساغر
از رود ظلالِ چشم‌هایش
پر گشته سبویِ حوضِ کوثر
گوید به خودش خدای احسنت
چون خلق نموده حقِ دیگر
در نورِ جبینِ اوست عکسی
از فاطمه آن عزیزْ دختر
عبداله از او چو گرمِ خیرات
شاد از رخِ مصطفاست مادر
لب بسته چو آمنه به گوشش
لالایی آمنه‌ست حیدر
*  *  *
از خلقت او خدای سرمد
داده به تمام آدمی ید
تا حبلِ متینِ او بگیرند
نامش ببَرند هماره بی حد
از نغمه‌ی آسمانیش خلق
گردیده فلک به دستِ ایزد
با حبّ رسول این میسّر
میزان تمییزِ نیکی و بد
با اوست که جملگی حاجات
یا گشته قبول یا شود ردّ
دانی ز چه روی خلق گشتیم
عالم همه نذرِ مویِ احمد
بر طاقِ جنان نوشته با نور
اجرِ صلوات بر محمّد

پروانه
هر دلی پروانه در کوی محمّد می‌شود
عاشقی دیوانه از روی محمّد می‌شود
در قیامت چشم و دل سوی محمّد می‌شود
کار ما در کُنجِ ابروی محمّد می‌شود
*  *  *
هر که خواهد روز محشر خنده بر دل آورد
یا که رمزی را برای حلِ‌ مشکل آورد
یا که در باغِ جنّان جایی به حاصل آورد
چاره‌ی کارش خمِ مویِ محمّد می‌شود
*  *  *
هر که می‌‌خواهد دلش پر نور و روحانی شود
باغ روحش مملو از سبزی و ریحانی شود
در کنارِ سفره‌ی عشّاق مهمانی شود
درد او درمان به گیسوی محمّد می‌شود
*  *  *
هر که مجنون وار در عشق رسولش خانه کرد
از میِ سبزِ نبوّت جرعه در پیمانه کرد
در حریمِ عشقِ احمد مستیِ جانانه کرد
بر خدا سوگند آهوی محمّد می‌شود

اشعار نو

 


وجود آسمانی
تو از بهار آمدی
به انتظار کوچه‌های منتظر رقم زده
تو آمدی و با ظهور نور تو
شب سیاه و تیره رفت
نشست پای دیدنت به چشم تار و خیره رفت
تو آمدی ستارگان
دوباره جان گرفته و شهاب‌ها جوان شدند
در آسمان
هزار اتفاق تازه شد ز تو پدید
چو یاس شد همه جهان
سپید گشت، ای امید
تو که قدم به کهکشان ما زدی
هوای تازه‌ای دمید
دم از صفای ما زدی
بهشت شد وجود ما
شفا گرفت روح ما
خراب شد امارت نشسته بر خرابه‌ها
فرو نشست آتش و شراره‌ها و کینه‌ها
شکسته شد تمام بت‌ خزانه‌ها
برآمدند جوانه‌ها
سرودها، ترانه‌ها
چه عاشقانه‌ آمدی
چه عارفانه در دیار خاکیان قدم زدی
هنوز در خیال تو
به این خیال مانده‌ام
چه منتی به ما نهاده‌ای، همیشه جاودان
که با وجود آسمانیت بر این زمینیان
تو سر زدی


ذکر و سرود


زمزمه
از دلِ اهلِ آسمان زمزمه آمد
مژده به عاشقان ابالفاطمه آمده
آمد بهارم
زیبا نگارم
دار و ندارم
یا رسول الله
یا رسول الله ـ یا رسول الله (2)
ستوده خلقت خودش خالقِ سرمد
لحظه‌ی خلقِ گلِ سیمایِ محمد
گفته که احسنت بر این چهره‌ی زیبا
نیست دگر همچو گلِ چهره‌ی احمد
ای عشقِ هستی
ای شور و مستی
بر دل نشستی
یا رسول الله
یا رسول الله ـ یا رسول الله (2)
جمله فرشتگان همه مستِ نگاهش
دل ببرد ز خالقش آن رخِ ماهش
قلبِ تمامِ انبیاء بر سرِ راهش
بوسه زنند همه بر آن خالِ سیاهش
عالم گدایت
جان ها فدایت
مولا عنایت
یا رسول الله
یا رسول الله ـ یا رسول الله (2)
شمس و قمر حکایت از هاله‌ی رویش
عالم و آدم همه دیوانه‌ی کویش
بسکه کرم دارد و آقاست محمّد
انس و ملک یکسره بر خوانِ نکویش
ذکرِ زبانم
شور و توانم
روحِ اذانم
یا رسول الله
یا رسول الله ـ یا رسول الله (2)

غزل
دل عالم، شده مست و غزل عشق می‌خونه
آسمون‌ها، از قدومش به خدا نور بارونه
داره عاشق، زیر لب این، ترانه رو می‌خونه
شده احمد، لیلی دل، دلم اون رو مجنونه
پسر آمنه محمّد
همه جا زمزمه محمّد
یا ابالفاطمه محمّد
یا ابالفاطمه محمّد ـ یا ابالفاطمه محمّد (2)
بده ساقی، می باقی، گشته شادی‌ام حاصل
تا که چشمام، به نظاره‌اش، بشه یک لحظه قابل
رحمت حق، شده امشب بر همه هستی شامل
شده بعد از نیمه‌ی ماه، ماهِ عشقِ من کامل
کهکشان‌ها ستاره بارون
توی دستِ فرشته گلدون
گلاب و عطر و آینه شمعدون
یا ابالفاطمه محمّد ـ یا ابالفاطمه محمّد (2)

نقش
این شبا دل تو سینه نیست عازمِ کوی احمد است
چون که شبِ تولدِ نبیِ ما محمّد است
یا محمّد ـ قدم به چشمِ ما نهادی
یا محمّد ـ فدای تو این همه شادی
ای همه هست فاطمه ـ یا محمّد یا محمّد یا محمّد
صدای قلبِ آمنه ـ یا محمّد یا محمّد یا محمّد
مولانا نبی مولانا (3)
یه نقشِ زیبا رو دلم همیشه غوغا می‌کنه
گنبد سبز نبوی دلم رو شیدا می‌کنه
یا محمّد ـ تو هر سرایی پا بذارم
یا محمّد ـ نامِ تو رو تو سینه دارم
تو قبله‌گاه دلمی ـ یا محمّد یا محمّد یا محمّد
تو حلّ کنِ مشکلمی ـ یا محمّد یا محمّد یا محمّد
مولانا نبی مولانا (3)
در شبِ میلادِ نبی بوی شقایق اومده
دسته گلِ محمّدی امام صادق اومده
یا محمّد ـ دعای ما همه همینه
یا محمّد ـ جوازِ مکه و مدینه
فدای لطف و کرمت ـ یا محمّد یا محمّد یا محمّد
حال و هوای حرمت ـ یا محمّد یا محمّد یا محمّد
مولانا نبی مولانا (3)

بالِ ملک
به روی بالِ ملک حنای سرمدی است
به دستِ آمنه صد گلِ محمدی است
سر زده گلها ـ یا محمد
از دلِ صحرا ـ یا محمد
کعبه به نجوا ـ یا محمد
ای پدر زهرا یا محمد
یا رسول الله یا محمد (4)
چو دیده، دیده تو را، شده شکار رخت
تمام اهل سما، ببین خمارِ رخت
کرده اسیرم ـ رخ ماهش
دل ببرم بر ـ سر راهش
زندگی من ـ به پناهش
حسرت قلبم چشمِ سیاهش
یا رسول الله یا محمد (4)
تمامِ نازِ رخش به خنده منجلی است
که نقش بازوی او ولایتِ علی است
نور خدایی ـ به سرشتت
فدای عمر و ـ سرنوشت
آل علی شد ـ چو بهشتت
تو عشق حیدری و علی عشقت
یا رسول الله یا محمد (4)

شور و بحر طویل

صلِ علی محمدٍ و آله محمد (3)
هستِ هستی و کائنات ز مقدمِ وجودِ تو
مستی مستِ نگاه آن دو چشمِ پر زِ جودِ تو
شمس و شموس عالمین، امین دین، شه زمان
عشق عاشق فقط به عشقِ روی تو شده عیان
*  *  *
طراوات روحِ خستگان، کمال دین،  بهارِ ما
ای بهترینِ بهتران، فقط تویی نگارِ ما
قلبِ عالم نشسته پای جام و آن سبوی تو
افتاده عمرِ خاکیان به پیچ و تابِ موی تو

محمد یا محمد محمد (4)
طبیبم حبیبم خمِ گیسوی احمد
نیازم نمازم گلِ روی محمّد
قرار گذاشته این دلم سر کوچه‌ی می فروشا
قدم نهاده جان و تن، محلّه‌ی حلقه به گوشا
چرا همه فرشته‌ها واسه دلِ مستم می‌میرند
دلم رو دست می‌برند، می بوسن و در بر می‌گیرند
برای این که دلبرم یه نگارِ ابرو کمونه
نگارِ من محمّدِ که جدّ صاحب زمونه
دیونه گشته این دلم دیونه‌ی مدحِ محمّد
می می‌زنم ز جام حق به نیّت ابروی احمد
امشب دلم دل دیگه نیست یه قابِ عکسِ تو سینه
رفته مدینه جای خود گذاشته عکسِ مدینه
امشب شبِ تولدِ محمد بن عبدالله ست
پیَمبرِ دینِ خدا، پدر بزرگِ ثارالله ست



دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 14:33 ::  نويسنده : مهدی گلپایگانی

نور عترت آمد از آیینه ام

کیست در غار حرای سینه ام

رگ رگم پیغام احمد می دهد

سینه ام بوی محمد می دهد

من سخن گویم ولی من نیستم

این منم یا او ندانم کیستم

جبرئیل امشب دمد در نای من

قدسیان خوانند با آوای من

ای بتان کعبه در هم بشکنید

با من امشب از محمد دم زنید

از هوا گلبانگ تهلیل آمده

دیده بگشائید جبریل آمده

مکه تا کی مرکز نا اهلهاست

پایمال چکمه بوجهلهاست

مکه دریای فروغ وحی شد

بت پرستان بت پرستی نهی شد

روز، روز مرگ ظلم و ظالم است

بانگ نفرت مرد ، اقرا حاکم است

یا محمد منجی عالم توئی

این مبارک نامه را خاتم توئی

انبیا مشعل ز تو افروختند

وز دمت پیغمبری آموختند

غیرت و مردانگی آئین توست

عزت زن در حجاب دین توست

بر همه اعلام کن زن برده نیست

برده مردان تن پرورده نیست

خاتم توحید در انگشت تو

حق به پیش روی و حیدر پشت تو

ما تو را زهرای اطهر داده ایم

شیر مردی مثل حیدر داده ایم

ما تو را دادیم در بین همه

یک خدیجه یک علی یک فاطمه


دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 14:28 ::  نويسنده : مهدی گلپایگانی

قطعه و مفرد


ذکرِ علق
سلام ما به تو ای معنی حدیثِ علق
ای انتهای غروب و ای ابتدای فلق

رباعی و دوبیتی


صلوات
گر فکر رهایی ز غم و راه نجاتی
در این شب پر فیض تو خواهی ثمراتی
باید که به کوری دو چشمان حسودان
بر احمد و آلش بفرستی صلواتی


اشعار عروضی


آفتاب
آفتابِ عالم آرا آفتابی می‌کند
با اشعه رنگِ دلها را شهابی می‌کند
این چه دریائیست اعجازی حسابی می‌کند
چشم هر بیننده‌اش را نقره آبی می‌کند
       خود دل است این، دلبر است این، رهنما و رهبر است
       این رسول حق محمّد، حضرتِ پیغمبر است
کوه نور و صخره‌هایش خم شده در سجده‌اش
آشنا غار حرا با نغمه‌‌ی هر سجده‌اش
بوته‌های این بیابان گوئیا در سجده‌اش
می‌کند هم خاک و باد و آب و آذر سجده‌اش
       کیست این جبریل دارد می به جامش می‌دهد
       هم خدا، هم مکه، هم هستی، سلامش می‌دهد
نقش پیشانی او تک بیتی از دنیا غزل
رنگ چشمانش زند طعنه به شهد و بر عسل
ابروانش فارغ از هر گونه امثال و مثل
بر لبش طراحیِ حی علی خیر العمل
       کینه‌های مانده در دل با اخوت ختم شد
       تا که با دست محمّد این نبوّت ختم شد
عید مبعث آمد و دیده چراغانی شده
دیو جهل و نا امیدی سخت زندانی شده
عرش بنشسته به فرش و فصل مهمانی شده
روح ما با ذکر احمد روحِ روحانی شده
       لحظه‌ی پرواز آمد بال‌ها را باز کن
       شادیِ بعثت بدین پرپر زدن آغاز کن

وصلِ یار
نبض هستی لرزه بر رگ‌های کوهِ نور زد
باغبان انبیاء گل نغمه‌ای مسرور زد
چشمِ کوه‌های دگر پیش حرا تاریک بود
چشم خورشیدی او علت بر این مشهور زد
بسکه شیرین بود وصلِ یار در غارِ حرا
صد ملک با بال‌های سر درش را تور زد
هم نبوت را به دست آورد و هم ختم الرسل
فکر را از نو بنا کرد و دم از معمور زد
با چنین والا مقامی چشم‌ها را خیره کرد
تیرها بر دیدگانِ دشمنانِ کور زد
دیگر از حرف یتیمی و شبانی نیست حرف
سیلی سنگین بعثت بر رخِ مغرور زد
دست شیطان را ببست و شاهکاری را گشود
گفت اسلام و همه ابلیسیان را دور کرد

اشعار نو


یا ایها المدثر
از سال‌ها عزیمت
گویا که آمدی تو!
سردی ز چیست آخر؟
می‌لرزی از چه احمد؟
این بار آمدی تو!
این بار گو چه دیدی
در حال روزه‌داری
وقت نماز آری؟!
این بار گو چه دیدی؟!
این بار آمدن نیست
این بار فرق دارد
انگار رفتنی شد
چشمان برق بارد
انگار آشنایی می‌خواندت محمّد
می‌گویدت صدا با
آرامشی مؤثر
برخیز ای محمّد
یا ایها المدثر

ذکر و سرود


عهد
لحظه‌ی بعثت نورانی احمد
آمد از غارِ حرا ندای سرمد
سوره‌ی علق بخوان تو یا محمّد
ذکری که رمزِ حیاته
شبِ عید نقل و نباته
ذکرِ پاکِ صلواته
ای که معنی همان عهد الستی
از همون روز ازل به دل نشستی
طپش قلب مسلمونا تو هستی (2)
یا محمد یا محمد رسول الله (3)
عرشیان در آسمان نغمه سرایند
همه‌ی ستارگان گرم نوایند
پایه‌های کعبه در مدح و ثنایند
موسم بهار رسیده
واسه دل قرار رسیده
بعثتِ نگار رسیده
کار قلبِ عاشقا شوق و سروره
عید مبعث واسه مسلمین غروره
دشمنا بدونند اسلام دینِ نوره
یا محمد یا محمد رسول الله (3)
نه فلک، ماه و ستاره، عرش اعظم
کهکشان و آسمان و هر دو عالم
شده تسخیرِ نبوت تو خاتم
کسی که برات هلاکه
روز محشرش چه باکه؟
اونجا عشقِ تو ملاکه
ما که جز خدا و تو یاری نداریم
واسه وقتِ دیدنت ببین خماریم
قلبمون رو برا تو هدیه می‌آریم
یا محمد یا محمد رسول الله (3)

جبل النور
شبِ بعثت نبی شبِ ثنای احمده
روشنی بخشِ دلا نبوته محمده
جبل النور ببین به دل داره جلا می‌ده
از دلِ غارِ حرا نوایی آشنا می‌ده
صل الله علیک یا محمد یا محمد یا محمد (3)
چی شده غار حرا سرودِ مستی می‌خونه
نغمه‌ی محمد و تموم هستی می‌خونه
کار هر چی عرشیه زمزمه و ثنا شده
به مسلمونا بگید حاجتشون روا شده
صل الله علیک یا محمد یا محمد یا محمد (3)
دور هر چی کافره شرم و خجالت پیچیده
چونکه تو چشم نبی برقِ رسالت پیچیده
دلِ کل عالمین افتاده تو تاب و تبش
بسم ربک الذی خلق شده نقشِ لبش
صل الله علیک یا محمد یا محمد یا محمد (3)

شور و بحر طویل


سیدنا سیدنا یا رسول الله (3)
تمامِ مسلمین می‌گن ـ یا رسول الله
لب‌های مؤمنین می‌گن
آسمون و زمین می‌گن
گل‌های پر ز چین می‌گن
شعرهای آتشین می‌گن
نغمه‌های غمین می‌گن
آدمای حزین می‌گن
دل‌های نازنین می‌گن
ملائکه همین می‌گن
* * *
گل‌ها به گلزار می‌خونند
دلبر و دلدار می‌‌خونند
دل‌های بیمار می‌خونند
دیده‌های زار می‌‌خونند
دو چشمونِ تار می‌خونند
اشکای خونبار می‌‌خونند
جمعِ گرفتار می‌خونند
هر خطِ گفتار می‌خونند
سیره و رفتار می‌خونند
رموز و اسرار می‌خونند
تو را مدد کار می‌خونند
تو سختی‌ها یار می‌خونند
* * *
معشوق عاشقا کیه؟
با همه آشنا کیه؟
دردِ‌ ما رو دوا کیه؟
منجی آدما کیه؟
عزیز کبریا کیه؟
خاتم الانبیاء کیه؟
حضرت مصطفی کیه؟

صل علی محمد ـ‌ و آله و سلم (2)
عسل عسل نگاهش
گلشنه روی ماهش
داره فلک می‌ریزه
گلاب و گل به راهش
* * *
از کوه دل بر اومد
عمرِ بدی سر اومد
مفسّرِ جمله‌ی
الله اکبر اومد
* * *
مکه گشوده سینه
مجنونشه مدینه
می‌گن به هم عاشقا
اوّل عشق همینه
* * *
یه دنیا نور خدایش
ریخته به پیش پایش
می‌ترسه هر چی کافر
 

با رعدِ هر صدایش



صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

ضمن خوش آمد بر آن شدیم تا بتوانیم گامی در راه خدمت به فزهنگ ناب علوی و نوکری خادمین و مادحین اهل بیت برداریم. به امید ظهور یگانه منجی عالم بشریت
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جلسه مجمع الذاکرین گلشن ولایت مشهد و آدرس goolshanevelayat.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 23
بازدید کل : 49438
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


type='text/javascript' src='http://bahar22.com/ftp/hm/m.js'>